سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه با دانش خود به پیکار با نادانیش برخیزد، به بالاترین خوشبختی می رسد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :19
کل بازدید :41084
تعداد کل یاداشته ها : 58
103/2/9
12:38 ع

دکتر سید حسین صفوی در مورد این مجسمه به صراحت مینویسد :

این مجسمه ... ابدا متعلق به کوروش نیست و اکثر دانشمندان برآنند که این پیکر نه متعلق به کوروش اول و نه متعلق به کوروش دوم کوچک برادر اردشیر دوم بلکه خواسته اند ملکی را بنمایانند که در حال پرواز است و دست خود را برای رد کردن ارواح شریر بلند کرده است حال مسئله این است که چگونه و چه کسی یک مجسمه بیاسم و رسمی چنین را «کوروش» نامگذاری کرده و آنرا «ذوالقرنین» دانسته است. اینجاست که جعل و جعلیات به اوج خود میرسد و میگویند نه امروز بلکه روزگاری بر روی این مجسمه کتیبهای با دو سطر خط پارسی باستان و یک سطر خط بابلی و یک سطر خط عیلای بوده که روی آن نوشته شده بود «من کوروش، پادشاه هخامنشی»!!

دکتر بهرا م فرهوشی استاد دانشگاه تهران با وقاحت باور نکردنی در کتاب خود به نام ایرانویج مینویسد:

«دیولافوا باستانشناس معروف فرانسوی و خانم او در سفرنامه های خود ذکر میکنند که این کتیبه را بر روی پیکره بالدار کوروش دیده اند»
ایرانویچ، دکتر بهرام فرهوشی استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار 1902، شماره مسلسل 3114 تاریخ انتشار آبنماه 1370، ص 65

در صورتیکه در سفرنامه مادام ژان دیولافوا که اتفاقا جناب محمد علی فرهوشی با نام «ایران کلده و شوش» ترجمه کرده و جالبتر اینکه به کوشش خود جناب دکتر بهرام فرهوشی چاپ گردیده به هیچ وجه در تصویری که مادام دیولافوا از تصویر به اصطلاح کوروش کشیده هیچ کتیبهای بر روی مجسمه وجود ندارد ولی در عوض کتیبه مذکور در روی یک ستونی دیگر که اصلا ربطی به این ستون ندارد و در فاصله خیلی بعید ازهم قرار دارد و حتی یک نفر از ایلات محلی در زیر آن به استراحت میپردازد و همان کتیبه بالای آن ستون دیده میشود. و نشان میدهد که جناب دکتر و استاد دانشگاه تهران چقدر با تاریخ و تاریخ باستانی و باستانشناسی ایران آشنایی دارد !!

دکتر بهاءالدین پازارگاد استاد دانشگاه در کتاب وزین خود «تاریخ فلسفه و مذاهب جهان» کتاب دوم آیین زرتشت و سایر مذاهب ایران باستان در مورد همین نقش به اصطلاح کوروش و کتیبه به اصطلاح روزگاری موجود در روی آن به صراحت مینویسد :

« من شخصا مدت یک هفته این سنگ را در محل خود بررسی نمودم و به این نتیجه رسیدم که امکان نداشته است که کتیبهای بالای این سنگ (مجسمه کوروش) وجود داشته باشد.
به نظر من این طور رسید که یکی از مسافران انگلیسی در قرن هیجدهم این محل را بازدید کرده است و کتیبهای را که هنوز روی یکی ازجرزهای سنگی در این محل به خط میخی موجود است در کتابی که منتشر نموده نقاشی کرده است و شخصا فرشته بالداری که روی جرز(ستون) دیگری بوده رسم نموده است. دانشمند دیگری که هیچ وقت به ایران مسافرت نکرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوی است که کتاب آن نویسنده انگلیسی را خوانده و معلوم نیست به چه علت در کتاب خود آن کتیبه را بالای آن فرشته بالدار قرار داده است بعدا دیگران کتاب «دوبوا» را خواندهاند و وقتی به پاسارگاد آمدهاند دیدهاند آن کتیبه بالای آن فرشته (مجسمه کوروش) نیست».
تاریخ فلسفه ومذاهب جهان. کتاب دوم آیین زرتشت و سایر مذاهب ایران باستان، دکتر بهاالدین پازارگاد، چاپ اول، 1347، به نقل از اسکندر و ادبیات ایران، ص 292

در تحقیقات جدید عوض نوشتن نام کوروش در زیر آن مجسمه کذایی دانشمندان فعلی مرقوم میدارند : فرشته بالدار. چنانچه در کتاب «تخت جمشید» نوشته مهرداد بهار- نصراله کسرائیان دقیقا در زیر همین ستون پاسارگادی و درتوضیح همان نقش جنجالی به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار».کتاب تخت جمشید ، مهرداد بهار- نصراله کسرائیان، تدوین شهریار ایزدی ترجمه سودابه دقیقی، چاپ چهارم، 1372، ص 95

و نیز در کتاب سرزمین مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زیر همان مجسمه به اصطلاح کوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار  . سرزمین مهروماه، تخت جمشید، نقش رستم، نقش رجب، دکتر فرخ سعیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اول، تهران، 1376، زیر تصویر منسوب به کوروش سابق (بدون صفحه)

حتی در کتاب راهنمای تخت جمشید به قلم جناب دکتر فرخ سعید – که از سوی سازمان میراث فرهنگی کشور- منتشر شده در مورد عدم کوروش بودن و طرز لباس و سایر مشخصات آن مینویسد :

لباس بلند فردی که اینجا دیده میشود تا ساق پای او میرسد که با آستینهای کوتاه، یک لباس کاملا عیلامی است نیمرخ مرد ی نشان داده شده است که در حال حرکت به سوی تالار است و دست راست بلند شدهاش از آرنج خم شده است. دو جفت بال بزرگ با پرهای روی هم افتاده از جلو و عقب بدنش بیرون آمده است. موهای سروریش کوتاه او حالت تابیده شده دارد. نکتهای که روشن نیست تاج شاخ مانند اوست که سه چیز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدایان مصری به ویژه هارپوکراتس Harpocrates     است باید در نظر داشت که کوروش هرگز به مصر که پسرش کامبیز آنرا تسخیر کرد نرفته بوده.

علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان درباره جعلیات یهود پیرامون ذوالقرنین میگویند :

خواننده عزیز باید بداند که روایات مروى از طرق شیعه واهل سنت از رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) واز طرق خصوص شیعه از ائمه هدى (علیهمالسلام ) وهمچنین اقوال نقل شده از صحابه وتابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث نموده (احادیث موقوفه اش مى خوانند ) درباره داستان ذى القرنین بسیار اختلاف دارد، آن هم اختلافهایى عجیب ، وآن هم نه در یک بخش داستان ، بلکه در تمامى خصوصیات آن . واین اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت آورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده ، وبلکه عقل سالم آن را محال میداند، وعالم وجود هم منکر آن است . واگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمیکند در اینکه مجموع آنها خالى از دسیسه ودستبرد وجعل ومبالغه نیست . واز همه مطالب غریب تر روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویدند - از قبیل وهب ابن منبه وکعب الاحبار - نقل کرده ویا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مى آید از همان یهودیان گرفته اند، نقل نموده اند. بنابراین دیگر چه فائده اى دارد که ما به نقل آنها واستقصاء واحصاء آنها با آن کثرت وطول وتفصیلى که دارند بپردازیم ؟. لاجرم به پارهاى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده مى گذریم ، وبه نقل آنچه که تا حدى از اختلاف سالم است مى پردازیم .