وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر
کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او
ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج
برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند
پسرمان را نجات دهد.
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر
کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او
ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج
برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند
پسرمان را نجات دهد.