سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاد خدا، قوت جان ها و همنشینی با محبوب است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :3
کل بازدید :41021
تعداد کل یاداشته ها : 58
103/1/30
7:47 ص
پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر …

ادامه مطلب...

91/4/7::: 11:58 ص
نظر()
  
  
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست
 هیچکس سوار بر اسب نیست
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
 در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.
این ادب اصیلمان است:نجابت - قدرت- احترام- مهربانی- خوشرویی

  
  
آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. (امرسون)

دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)

عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. (اسکات پک)

تغییر دهندگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. (والترنیس)

شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)


  
  

وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر
کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او
ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج
برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند
پسرمان را نجات دهد.

سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را
شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.


ادامه مطلب...

  
  
روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت 
می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟
!"این است که تو حرفی نمیرنی و همه حرف تو را می فهمند"
:چارلی هم با خنده می گوید 
... تو هم می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟
! "این است که تو با اینکه حرف میزنی، هیچکس حرفهایت را نمی فهمد"

  
  
گاهی با یک قطره ،لیوانی لبریز می شود
 
گاهی با یک کلام قلبی آسوده و ارام می گردد

گاهی با یک کلمه ،یک انسان نابود می شود

گاهی با یک بی مهری دلی می شکند و
....
مراقب بعضی یک ها باشیم که در عین ناچیزی، همه چیزند

  
  

وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر
کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او
ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج
برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند
پسرمان را نجات دهد.

سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را
شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.

ادامه مطلب...

  
  
در نیویورک، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمیشود...

 او با گریه گفت: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟ هر چیزی که خدا می آفریند کامل است. اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند. بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره. کمال خدا در مورد شایا کجاست ؟! افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند...

پدر شایا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شایا را به دنیا می آورد، کمال اون بچه رو در روشی میگذارد که دیگران با اون رفتار میکنند.

و سپس داستان زیر را درباره شایا گفت:


یک روز که شایا و پدرش در پارکی قدم میزدند تعدادی بچه را دید که بیسبال بازی میکردند. شایا پرسید: بابا به نظرت اونا منو بازی میدن...؟! پدر شایا میدونست که پسرش بازی بلد نیست و احتمالاً بچه ها اونو تو تیمشون نمیخوان، اما او فهمید که اگه پسرش برای بازی پذیرفته بشه، حس یکی بودن با اون بچه ها میکنه. پس به یکی از بچه ها نزدیک شد و پرسید: آیا شایا میتونه بازی کنه؟! اون بچه به هم تیمی هاش نگاه کرد که نظر آنها رو بخواهد ولی جوابی نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتیاز عقب هستیم و بازی در راند 9 است. فکر میکنم اون بتونه در تیم ما باشه و ما تلاش میکنیم اونو در راند
 9 بازی بدیم...

ادامه مطلب...

  
  
   1   2   3   4   5   >>   >